loading...
کلوب دوستانه
امیر حسین یعقوبی بازدید : 131 پنجشنبه 11 خرداد 1391 نظرات (0)

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

تو عروسی یکی از فامیلا دلار میریختن رو سر عروس و داماد! حمله به دلارا سی مجروح به جا گذاشت! فرداش همه رفتیم صرافی یارو گفت دلارا تقلبیه!


پسره فامیلمون رفته خارج 2 هفته با فیلتر شکن میرفته تو فیسبوک بعد از 2 هفته فهمیده نیازی به فیلتر شکن نیست!


دارم غرمیزنم این چه قیافه ایه من دارم. عمه ام میگه غصه نخور زشتا خوش شانس ترن!


دایی بابام (خدا بیامرز) وقتی ما رو نصیحت میکرد، می گفت: پدر مادراتون بهتون یه حرفی میزنن، تو روشون بگین چَشــــم، ولی تو دلتون بگین:پـــــــــَشـــــــــــــم! یا بگین کشک!


دختر دایی بنده رفته دندونپزشکی عصب کشی کنه! طی 3 جلسه از درد دو بار با پا کوبیده به دکتر بدبختش، 4 بار زده تو سرش، دو بار دست دکتر رو چنگ زده خلاصه زده یارو رو لت و پار کرده! امروز همون دکتره اومد خواستگاریش: ایشالله همه جوونا خوشبخت شن!


داداشم زندگیشو داده یه آیپد خریده اونوقت بابام به آیپدش میگه:پاره آجر!


دختر خالم به بچش واسه اینكه شیرینی زیاد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شیرینی ها رو شمردم یدونش كم بشه میزنمت. بچه هم وقتی همه خواب بودن رفته همه شیرینی ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه!
استعدادت تو حلقم!


بابام کچله. یه بار تو حموم به جای شامپو اشتباهی به سرش کف شوی شوما زده! بهش میگیم پدر من روی قوطی رو نخوندی نوشته کف شوی شوما؟ میگه چرا خوندم, نوشته بود برای سطوح صاف!


دعوت مودبانه ی بابام از من برای صرف شام: تَن لَشتو از پشت كامپیوتر جمع كن بیا پای سُفره پهن شو!


تو اخبار گفت چند نفر تو سوییس کشته شدن، مامانم برگشته میگه:"آخی طفلی ها دم عیدی چه بلایی سرشون اومد"


من هنوز سر اون عیدی هایی که ازم میگرفتن و میرفتن واسم حساب بانکی باز میکردن، اما هیچ وقت ندیدمشون با خونوادم درگیرم!


عمه هام اومدن خونمون، سه تایی دارن پشت سر مادرشوهراشون حرف میزنن. دلم واسه مامانم میسوزه که نمیتونه تو بحثشون شرکت کنه !

مامانم امروز با چشمای اشکـ آلود اومده طرفم و میگه: پسرم تو رو به جوونیت قسم، تو رو به روح پدر مرحومم قسم، تو رو به شیر خودم قسم، دیگه قاشق تو این ظرفای تفلونِ من نزن!

چند سال پیش چادر مادرمو سرم كردم و واسه خنده یهو مادر تا منو دید جفت دستاشو رو به آسمون برد و از ته دل خدا رو شكر كرد و گفت خدا رو صد هزار مرتبه شكر كه دختر نشدی وگرنه هیچ امام و امام زاده ای هم نمیتونست تو رو شوهر بده با این دماغت!


ساعت 5 دارم میرم بیرون به بابام میگم: 12 میام. میگه: آخه تو به درک، اون دختره صاحاب نداره؟!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    تابلو روان

    Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 63
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 294
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 640
  • باردید دیروز : 43
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 813
  • بازدید ماه : 813
  • بازدید سال : 9,202
  • بازدید کلی : 96,351
  • کدهای اختصاصی