loading...
کلوب دوستانه
امیر حسین یعقوبی بازدید : 94 پنجشنبه 11 خرداد 1391 نظرات (0)

سیاه پوشیده بود، به جنگل آمد .. استوار بودم و تنومند!
من را انتخاب کرد ...
دستی به تنه‌ام کشید تبرش را در آورد و زد .. زد .. محکم و محکم‌تر ...
به خود می‌بالیدم، دیگر نمی‌خواستم درخت باشم، آینده‌ی خوبی درانتظارم بود!
سوزش تبرهایش بیشتر می‌شد که ناگهان چشمش به درخت دیگری افتاد، او تنومندتر بود ...
مرا رها کرد با زخم‌هایم، او را برد ...

و من که نه دیگر درخت بودم، نه تخته‌سیاه مدرسه‌ای، نه عصای پیرمردی ...
خشک شدم...!
بازی با احساسات مثل داستان تبر و درخت می‌مونه ..
ای تبر به دست ، تا مطمئن نشدی تبر نزن!
ای انسان، تا مطمئن نشدی، احساس نریز .. زخمی می‌شود ... در آرزوی تخته سیاه شدن خشک می‌شود

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    تابلو روان

    Image Hosted by Free Picture Hosting at www.iranxm.com
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 16
  • افراد آنلاین : 64
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 232
  • آی پی دیروز : 32
  • بازدید امروز : 441
  • باردید دیروز : 43
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 614
  • بازدید ماه : 614
  • بازدید سال : 9,003
  • بازدید کلی : 96,152
  • کدهای اختصاصی